درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 39
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1

نماز و عترت




 

  

 

                                                                                 تاريخ پيدايش دين همزمان با پيدايش انسان است و دين خدا که همان دين اسلام است (ان الدين عندالله الاسلام) ترجمه: در حقيقت، دين در نزد خدا همان اسلام است‏( آل عمران ، 19).



از نخستين روز پيدايش بشر همراه وي بوده است و اولين فرد انسان حضرت آدم پيامبر خدا و منادي توحيد و يگانه پرستي بوده است و اديان شرک آميز همگي در اثر تحريفات و اعمال سليقه ها و اغراض فردي و گروهي پديد آمده است. در قرآن کريم تصريح شده نسل کنون بشر به دو نفر مرد و زن منتهي است بنام آدم و حوا.آدم پيغمبر بوده و وحي هاي آسماني به وي نازل مي شده است. دين آدم بسيار ساده بوده است و پس از آدم و زوجه اش فرزندانش روزگاري با نهايت سادگي بدون اختلاف مي گذرايندند، چون روز به روز شماره افراد افزوده و به قبائل مختلف تقسيم شدند و درهر قبيله نيز بزرگاني يافت مي شدند که افراد قبيله به آنان احترام مي گذاشتند و حتي پس از مرگ نيز مجسمه هاي ايشان را مي ساختند و مورد ستايش قرار مي‌داند و از همين روزگار بت پرستي در ميان رواج گرفت چنانکه در اخبار امامان وارد شده که پيدايش بت پرستي از اين راه بوده است و تاريخ بت پرستي نيز همين معني را تأئيد مي‌کند. کم کم در اثر اجحافاتي که اقويا به ضعفا مي نمودند اختلافاتي بين مردم پيدا شد اين اختلافات باعث به وجود آمدن فرقه هاي مختلف گرديد.

 

به هر حال طبق آيات قرآن مانند : «کان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الکتاب بالحق ليکم بين الناس فيما اختلفوا فيه (بقره 213)» ترجمه : مردم [ابتدا] يك امّت بودند، [كه به مرور دچار اختلاف شدند] پس خدا پيامبران را [به عنوان‏] مژده‏رسانان و بيم دهندگان فرستاد و همراه آنان كتابى به حق نازل كرد تا ميان مردم در آنچه بر سرش اختلاف داشتند داورى كند.


دانشمندان مسلمان طبق آيات قرآن مي گويند: مي توان دوران زندگي بشر را به صورت زير بيان نمود:


مرحله اول : دوران سادگي و بي رنگي بشر بوده که خدا را طبق فرمان فطرت مي پرستيده است.
مرحله دوم : دوران زندگي اجتماعي که اين دوره دوره ماديت و حس نگري است.
مرحله سوم : دوران تضادها و تصادمهاي اجتناب ناپذير اجتماعي است و در اين مرحله اختلافات شروع ميشود و انسانها تشنه قوانين و تعليمات انبياء مي گردند.
مرحله چهارم : در اين مرحله انبياء از طرف خداوند مأمور نجات انسان ميشوند، انبياء تعليماتي دارند که با سرنوشت بشر ارتباط مستقيم دارد کتب آسماني و احکام و قوانين نازل ميگردد تا به تضادها و کشمکشهاي گوناگون پايان دهند.


از نظر اسلام و دانشمندان مسلمان دين خداوند يکي است و از نخستين روز پيدايش بشر همراه وي بوده است. به همين جهت تاريخ پيدايش دين همزمان با پيدايش انسان مي باشد . به خصوص علامه طباطبايي و استاد مطهري درباره سير تکامل دين و جهان بيني بشرنظرات جالبي را ارائه نموده اند.


استاد مطهري مي فرمايد: طبق آيات قرآن دين خدا از آدم تا خاتم يکي است همه پيامبران اعم از پيامبران صاحب شريعت و پيامبران غير صاحب شريعت به يک مکتب دعوت مي کرده اند. اصول مکتب انبياء که دين ناميده ميشود يکي بوده است ، بشر در تعليمات انبياء مانند يک دانش آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرين کلاس بالا برده اند اين تکامل دين است نه اختلاف اديان قرآن هرگز کلمه دين را به صورت اديان نياورده است از نظر قرآن آنچه وجود داشته است دين بوده نه اديان . قرآن کريم دين خدا را از آدم تا خاتم يک جريان پيوسته معرفي ميکند نه چند تا، يک نام روي آن مي گذارد و آن اسلام است، به همين جهت دين در نزد خدا اسلام است (ختم نبوت، 16-17و نيز دين يا اديان، ص 165).


علامه طباطبائي (ره) در تفسير آيه213 سوره بقره مي نويسد: انسان، اين موجودي که به حسب فطرتش اجتماعي و تعاوني است، در اولين اجتماعي که تشکيل داد يک امت بود، آنگاه همان فطرتش وادارش کرد تا براي اختصاص دادن منافع به خود با يکديگر اختلاف کند، از اينجا احتياج به وضع قوانين که اختلافات پديد آمده را برطرف سازد ، پيدا شد و اين قوانين لباس دين به خود گرفت، و مستلزم انذار و ثواب وعقاب گرديد، و براي اصلاح و تکميلش لازم شد ، عباداتي در آن تشريح شود، تا مردم از آن راه تهذيب گردند، و به منظور اين کار پيامبراني مبعوث شدند. و رفته رفته آن اختلافها در دين راه يافت بر سر معارف دين و مبدأ و معادش اختلاف نمودند و در نتيجه به وحدت ديني هم خلل وارد شد شعبه ها و فرقه ها پيدا شد، و به تبع اختلاف در دين اختلافهائي ديگر نيز در گرفت و اين اختلاف ها بعد از تشريع دين به جز دشمني از خود مردم دين دار هيچ علت ديگري نداشت، چون دين براي حل اختلاف آمده بود، ولي يک عده از در ظلم و طغيان خود دين را هم با اينکه اصول و معارفش روشن بود و حجت را بر آنان تمام کرده بود مايه اختلاف کردند. در نتيجه اختلاف ها دو قسم شد، يکي اختلاف در دين که منشأش ستمگري و طغيان بود ، ديگري اختلافي که منشأش فطرت و غريزه بشري بود، و اختلاف دومي که همان اختلاف در امر دنيا باشد باعث تشريع دين شد و خدا به وسيله دين خود عده اي را به سوي حق هدايت کرد وحق را که در آن اختلاف مي کردند روشن ساخت، و خدا هر کس را بخواهد به سوي صراط مستقيم هدايت ميکند (الميزان ، ج 2، ص 168).

 



چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 13:11 ::  نويسنده : ملیحه

 

تعداد اسماء حسنی

در آیات كریمه قرآن دلیلی كه دلالت كند برعدد اسماء حسنی و آن را محدود سازد نیست. هر اسمی درعالم باشد كه ازجهت معنا احسن اسماء بوده باشد آن اسم ازآن خداست، پس نمی توان اسماء حسنی را شمرده و به عدد معینی محدود كرد.

آن مقداری كه در خود قرآن آمده صد و بیست و هفت اسم است:

الف – الاه، احد، اول، آخر، اعلی، اكرم، اعلم، ارحم الراحمین، احكم الحاكمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل المغفره، اقرب، ابقی.

ب – باری، باطن، بدیع، بر، بصیر.

ت – تواب.

ج – جبار، جامع.

ح – حكیم، حلیم، حی، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفی.

خ – خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالفاصلین، خیرالحاكمین،خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.

ذ – ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمه، ذوالقوه، ذوالجلال و الاكرام، ذوالمعارج.

ر- رحمن، رحیم، رئوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.

س – سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.

ش – شهید، شاكر، شكور، شدید العقاب، شدید المحال .

ص – صمد.

ظ – ظاهر.

ع – علیم، عزیز، عفو، علی، عظیم، علام الغیوب، عالم الغیب و الشهاده.

غ – غنی، غفور، غالب، غافرالذنب، غفار.

ف – فالق الاصباح، فالق الحب و النوی، فاطر، فتاح.

ق – قوی، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل التوب، قائم علی كل نفس بما كسبت.

ك – كبیر، كریم، كافی.

ل – لطیف.

م – ملك، مومن، مهیمن، متكبر، مصور، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مصیب، متعال، محیی، متین، مقتدر، مستعان، مبدی، مالك الملك.

ن – نصیر، نور.

و – وهاب واحد، ولی، والی، واسع، وكیل، ودود.

ه – هادی.

معانی این اسماء را خدای تعالی به نحو اصالت داراست، و دیگران به تبع او دارا هستند، پس مالك حقیقی این اسماء خداست، و دیگران چیزی ازآن را مالك نیستند مگر آنچه را كه خداوند به ایشان تملیك كرده باشد كه بعد از تملیك هم باز مالك است، واز ملكش بیرون نرفته است.

در قرآن هیچ دلیلی بر توقیفی بودن اسماء خدای تعالی نبوده بلكه دلیل بر عدم آن هست.



دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:10 ::  نويسنده : ملیحه

 

*    نماز معنادهنده و جهت دهنده به زندگی آدمی است.
*    نماز راز و نیاز و صحبت کردن با معبود یگانه است.
* نماز پاسخ به حس پرستش آدمی و تشکر از خداوند است(پرستش کنید پروردگارتان که شما را آفرید).
* نماز آرامش دهنده به روح و روان آدمی است(الا بذکرالله تطمئن القلوب).
* نماز درمان کننده افسردگی ها،اضطرابها،نگرانی ها،نابهنجاریهای رفتاری و اخلاقی است.
* نماز جبران کننده ضعفها،ناتوانیها،نقصها و بی ارادگی های آدمی است.
* نماز درمان خودپرستی،خودستایی،خودبزرگ بینی،حسادت،تملق و دیگر امراض روحی و روانی است.
* نماز عامل رهایی انسان از بندهای شهوانی و دنیوی است(ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر).
*    نماز عامل غفلت زدایی انسان است.
*    نماز سدی در برابر گناهان و بزهکاریهای بشری است.
* نماز موجب پرواز روح به اوج آسمان معنویت است(یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک)
* نماز عامل تقرب و نزدیکی به خداوند است و مانند کودکی که تا دست در دست پدر دارد احساس قدرت می کند.نماز هم وسیله اتصال به خداوند و گرفتن قدرت از خداوند در برابر قدرتمندان و زورگویان است.
* نماز سبب پرورش فضایل،نیکی ها و ارزش ها در انسان و اجتماع است.
*    نماز عامل قبولی طاعات و عبادت های دیگر انسان است.
*    نماز موجب تقویت روح انضباط،نظافت و وقت شناسی است.
*    نماز سبب عاقبت به خیری و رستگاری انسان است.
* نماز به سبب انجام فرمان خداوند و برای یاد و رضای او است (اقم الصلوه لذکری)
* نماز غذای روح است و همانطور که بهترین غذا آن است که جذب بدن شود. بهترین عبادت هم نمازی است که جذب روح شود یعنی با نشاط و حضور قلب انجام گیرد و آثار آن در رفتار نمازگزار ظاهر شود.



شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:25 ::  نويسنده : ملیحه

 

نماز آرام بخش ترین معجون هستی است که روان آدمیان را مشحون از صلابت و رضا می کند. نماز گواراترین شربت آسمانی است که هیچ مائده ای با آن برابری نمی کند. نماز سبزینه ی نیاز است و آبرو که در آن ذره ای از خلش و خفت وجود ندارد. و در یک کلام نماز تابش آفتاب جمال خدا بر کویر هیات انسانی است.
از خداوند متعال برایتان آرزوی سعادت و کمال می نمایم و عاجزانه از درگاهش می خواهیم که ما را از نمازگزاران حقیقی قرار دهد.
 

من ا... التوفیق 



پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:40 ::  نويسنده : ملیحه

  با توجه به این که خداوند متعال علیم و حکیم است، پس یکایک احکام، حکمت خاصی دارند، ولکن پی بردن به آن اسرار، برای ما هم، میسر نیست و هم، چندان مفید نیست چه این که با علم محدود ما از نیازها، استعدادها و نیز راه رفع نیازهای واقعی و شکوفا کردن استعدادها به نحو صحیح و بدون مخاطرات جسمی و روحی، مادی و معنوی، چگونه می‏توان چنین ادعایی نمود.
علاوه بر این که اساس در این احکام، فراخوان بشر به تعبد و اظهار بندگی در مقابل حضرت پروردگار است. البته چه بسا ممکن است آگاهی به این اسرار و حکمت‏ها حداقل در بعضی افراد، موجب تقویت انگیزه آنها در پیروی از آن دستورات شود به همین جهت در صدد کنکاش از اسرار و حکمت‏های احکام می‏کنند.
به هر صورت حجاب و پوشش بانوان در نماز، علل و فلسفه‏های متعددی دارد؛ از جمله:
الف. این خود نوعی تمرین مستمر و روزانه برای حفظ حجاب می‏باشد و یکی از عواملی است که در پاس‏داشت دایمی پوشش اسلامی زن و جلوگیری از آسیب‏پذیری آن، نقش مهمی ایفا می‏کند.
ب. وجود پوششی یک‏ پارچه برای تمام بدن و داشتن پوششی مخصوص برای نماز، توجه و حضور قلب انسان را بیشتر می‏کند و از التفات ذهن به تجملات و چیزهای رنگارنگ می‏کاهد و ارزش نماز را صد چندان می‏کند.
داشتن پوشش کامل در پیشگاه خداوند، نوعی ادب و احترام به ساحت قدس ربوبی است. از این ‏رو برای مرد نیز در بر داشتن عبا و پوشاندن سر در نماز، مستحب است و همین ادب حضور در پیشگاه الهی زمینه‎ساز حضور معنوی و بار یافتن به محضر حق می‎شود.
ج. داشتن پوشش کامل در پیشگاه خداوند، نوعی ادب و احترام به ساحت قدس ربوبی است. از این ‏رو برای مرد نیز در بر داشتن عبا و پوشاندن سر در نماز، مستحب است و همین ادب حضور در پیشگاه الهی زمینه‎ساز حضور معنوی و بار یافتن به محضر حق می‎شود.
افزون بر آن، حکم پوشش در نماز، با حفظ حجاب در برابر نامحرم تفاوت‏هایی دارد و با آن قابل مقایسه نیست؛ مثلاً پوشاندن روی پا در برابر نامحرم واجب است؛ ولی در نماز - بدون حضور نامحرم - واجب نیست

 

 

 

سوال: اگر خدا جنسیت ندارد، چرا باید در نماز پوشش داشته باشیم؟
جواب: پاسخ این سوال طی مراحل زیر بیان می‏شود:
1. خداوند خالق جنس مذکر و مونث است(1) و نسبت به خداوند جنسیت معنی ندارد و از طرفی، عالم محضر خداست و به نهان و آشکار مخلوقات آگاه و بیناست.(2) پس لزوم رعایت حجاب در نماز به خاطر نامحرم و یا مذکر بودن خداوند نیست.
2. رعایت حجاب در نماز و غیر نماز، فقط بر زن‎ها واجب نیست، بلکه حفظ حجاب در محدوده معین بر مردان و زنان هر دو لازم است؛ مثلاً پوشانیدن عورت و بعضی قسمت‎های بدن از دید انسان‎های دیگر بر مردان و زنان واجب است. همچنین نماز خواندن با بدن برهنه در مردان و زنان هر دو موجب بطلان نماز است.
بنابراین، رعایت حجاب برای انسان‎ها گاهی به خاطر وجود انسان‎های نامحرم است و گاهی به خاطر صحت عبادت است که در بعضی موارد هر دو علّت با هم جمع می‏شوند، مثل نماز خواندن در حضور اشخاص نامحرم و گاهی فقط به خاطر صحت عبادت است، مثل نماز خواندن در اتاق در بسته و تنها . اختلاف بعضی شرایط این دو حالت، بهترین گواه بر مطلب است؛ مثلاً طهارت و مباح بودن لباس در نماز شرط است، اما در حفظ حجاب از نامحرم شرط نیست.
3. اهداف، حکمت‎ها و فوایدی که از رهگذر انجام دستورات الهی به انسان می‏رسد، متناسب با ساختار وجودی اوست که مرکب از بعد مادی و معنوی، یعنی جسم و روح است و دستورات الهی زمینه را برای سعادت دنیایی و اخروی آماده می‏کند.
پس اگر در موردی به منافع مادی یک عمل پی‏نبردیم، دلیل بر بی‏هدفی و ناقص بودن آن عمل نیست و از آنجا که عقل و فهم آدمی مانند اصل وجودش محدود است، پس به فواید و حکمتهایی که خالق نامحدود وضع کرده، به طور کامل پی نخواهد برد، مگر اینکه معصومین علیهم‏السلام از زبان وحی خبر دهند.
بنابراین، آنچه را که ذیلاً به عنوان حکمت و فایده حجاب در حال نماز ذکر می‏کنیم، تنها گوشه‏ای از فواید و حکمتهاست و اگر در موردی به حکمت و هدف دستوری پی نبردیم، بی‏نیاز از انجام آن نمی‏شویم، بلکه بعضی عبادات تعبدی محض‏اند؛ یعنی مامور به انجام آن هستیم؛ چون خدای حکیم و علیم که خواهان سعادت و کمال انسانهاست، امر فرموده؛ چنان که اگر پزشک ماهر امر به خوردن دارویی کند، هر چند حکمت آن را ندانیم، انجام می‏دهیم.
با توجه به نکات فوق، به ذکر چند فایده و حکمت برای حجاب در نماز بسنده می‏کنیم:
اول: انسان در حال عبادت در حضور خاص خداوند و در حال راز و نیاز است. در چنین حالی مناسب است بهترین لباس را بپوشد که برای زن همان پوشش کامل است که نشانه عفت و پاکدامنی او می‏باشد و بهترین حالات او را منعکس می‏کند و برای مرد هم علاوه بر اینکه پوشش عورت لازم است، مناسب است لباسهای خود (رداء و عباء) و عمامه را بپوشد.(3) سر وقت نماز خواندن، رو به قبله بودن، پوشش کافی و ... هر چند نسبت به خداوند فرقی نمی‏کند، اما نسبت به انسان و سیر مراحل تکامل و تربیتش خیلی مهم است و هدف تکلیف نیز همین است.
دوم: نوع عبادات، در قالب و آداب ظاهری و شرایط خاصی عرضه شده که هر کدام علاوه بر اهمیت و سازندگی ظاهرشان در شخصیت انسانی، باطن و اسراری هم دارند که اهل دل به ویژه اولیاء الهی از این ظواهر عبور می‏کنند. امامان معصوم علیهم‏السلام در فرصتهای مناسب به اندازه استعداد و توان درک مخاطبین پرده از اسرار این شعایر و مناسک و عبادات برداشته‏اند.
امام صادق علیه‏السلام فرمودند: «جامه برای مومنان نعمتی از جانب خداوند است که مواضع شرمگاه بدن با آن پوشیده می‏شود ... و چون آن را می‏پوشی، تو را به خودپسندی و ریا و خودآرایی و فخر فروشی و بزرگ‏منشی وادار نکند ... پس چون جامه‏ات را پوشیدی، به یاد آن باش که خدای تعالی گناهان تو را با رحمتش پوشانده، و لباس صدق و راستی را بر خود بپوش؛ همان‏گونه که پیکر ظاهر خود را با جامه‏ات پوشاندی و باید باطنت در پوشش ترس و ظاهرت در پوشش اطاعت باشد! این نعمت خداوند که لباس فرستاد تا عورت ظاهری‏ات پوشیده بماند، باید مایه عبرت تو شود تا با لباس توبه، عورتهای باطنی خود را بپوشانی و هیچ کس را به عیبش رسوا نکنی... .»(4) 



یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 13:24 ::  نويسنده : ملیحه

 راهکارهای هشت گانه توجه در نماز از سوی آیت الله وحید خراسانی



نماز

آیت الله وحید در پاسخ به سوالی در خصوص توجه در نماز، رعایت امور هشتگانه را توصیه کردند. متن سوال و پاسخ معظم‌له که در پایگاه اطلاع‌رسانی این مرجع تقلید قرار دارد به این شرح است.

سوال چه کنیم تا در نماز حواسمان پرت نشده و توجّه‌مان به خدای تعالی باشد؟

پاسخ: بعضی از اموری که برای حضور قلب در نماز سفارش شده است عبارتند از:

*اول: وضو را باتوجه و حضور قلب انجام دهد، از امام رضا(علیه‌السلام) روایت شده که وضو موجب طهارت و تزکیه‌ی دل است (وسائل الشیعه 1/367 ابواب وضو باب1 حدیث 9)

*دوم: در عظمت نماز و در روایاتی که درباره‌ی نماز وارد شده تامّل نماید.

*سوم: مانند کسی نماز بخواند که گویا با نماز وداع می‌کند و دیگر فرصت نماز خواندن را نخواهد یافت (مجالس صدوق و ثواب الاعمال عن ابن‌ ابی‌یعفور قال «قال ابوعبدالله الصادق7 اذا صلّیت صلاه فریضه فصلّها لوقتها صلاه مودّع یخاف ان لا یعود الیها ابدا»)

*چهارم: وقتی روبه قبله می‌نماید سعی کند که دنیا و مافیها و خلق و آنچه به آن مشغولند را فراموش نماید و قلب خود را از آنها تهی نماید.

*پنجم: به معانی نماز توجه نموده و نماز را با تانّی و آرامش بخواند.

*ششم: اینکه بداند از آن هنگام که وارد نماز می‌شود، تا آن لحظه ای که از نماز خارج می شود، خدای تعالی به او رو کرده و نظر می‌نماید، و ملکی بالای سر او ایستاده و می‌گوید: ای نمازگزار اگر می‌دانستی چه کسی به تو نظر می‌نماید و با چه کسی مناجات می‌کنی هرگز از او رو بر نمی‌گرداندی و ابداً از جای خود بر نمی‌خواستی (کافی عن ابی‌جعفر7 قال: «قال رسول‌الله (صلی الله علیه و آله) اذا قام العبد المومن فی صلاته نظر الله عزوجل الیه (اقبل الله الیه) حتی ینصرف ... و وکّل الله به ملکاً قائماً علی راسه یقول له ایها المصلی لو تعلم من ینظر الیک و من تناجی ما التفتّ و لازلت من موضعک ابداً» وسائل الشیعه ابواب اعداد فرائض باب 8 حدیث 5 از کافی)

*هفتم: اینکه بداند که در حال نماز از بالای سرش تا کرانه‌ی آسمان، رحمت خدا براو سایه انداخته و ملائکه الهی از اطراف او تا افق سماء او را در بر گرفته‌اند. (عنه (صلی الله علیه و آله) ... و اظّلته الرحمه من فوق راسه الی افق السماء و الملائکه تحفّه من حوله الی افق السماء...» وسائل الشیعه ابواب اعداد فرائض باب 8 حدیث 5 از کافی)

*هشتم: آنچه در نماز مکروه است به جا نیاورید و به آنچه فضیلت نماز را می افزاید اهتمام نمائید مثل انگشتر عقیق به دست نمودن و لباس پاکیزه پوشیدن و خود را خوشبو نمودن و شانه و مسواک زدن.



پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 10:24 ::  نويسنده : ملیحه

   

استاد مطهری در کتاب" آزادی معنوی" می‌نویسد

یکی از گناهان، استخفاف نماز یعنی سبک شمردن نماز است. نماز نخواندن یک گناه بزرگ است، و نماز خواندن اما نماز را خفیف شمردن، استخفاف کردن، بی اهمیت تلقی کردن گناه دیگری است. پس از وفات امام صادق علیه السلام ابوبصیر آمد به امّ حمیده تسلیتی عرض کند. امّ حمیده گریست. ابوبصیر هم که کور بود گریست. بعد امّ حمیده به ابوبصیر گفت: ابوبصیر! نبودی و لحظه ی آخر امام را ندیدی؛ جریان عجیبی رخ داد. امام در یک حالی فرو رفت که تقریباً حال غشوه ای بود. بعد چشمهایش را باز کرد و فرمود: تمام خویشان نزدیک مرا بگویید بیایند بالای سر من حاضر شوند. ما امر امام را اطاعت و همه را دعوت کردیم. وقتی همه جمع شدند، امام در همان حالات که لحظات آخر عمرش را طی می‌کرد یکمرتبه چشمش را باز کرد، رو کرد به جمعیت و همین یک جمله را گفت:اِنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُستَخِفّاً بِالصَّلوهِ هرگز شفاعت ما به مردمی که نماز را سبک بشمارند نخواهد رسید. این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد."

در باب آثار و عقوبات سبک شمردن نماز، روایتی از حضرت ختمی مرتبت به نقل از دختر مکرمه‌شان نقل شده است که بسیار تکان‌هنده است:

"حضرت زهرا سلام الله علیها از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، سوال کرد: « فقالت: یا ابتاه ما لمن تَهاون بصلاته من الرجال و النساء ». از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلـم پرسیدند: کسی که نمـازش را سبک می شمارد چه زن باشد و چه مرد باشد، آنهایی که نمــازشان را سبک می شمارند چه هست بر ایشـان.

این سبـک شمردن صحبتهای مختلف دارد یعنی: یکی این است که در اول وقت نماز نخواند، یکی این است که در موقع  خـــواندن نمـاز زیاد به آداب و حـدودش مقیـد نباشد، سعی نکند که آن شرایـط فضیلت را مراعات کند، بطور کلـی سبک بشمارد. یکی از صور سبک شمردن تاخیر از اول وقـت است ولی ممکن است یکی در اول وقت هم بخواند ولی به شرایط آداب و حدودش چندان پا بنـد نشود، با عجله بخواند، حضـور نداشته باشد. البتــه بعدها در دنباله این صحبت در ادب حضـوع و خشــوع، آداب را ذکـرمی کنیم. در اینجا حضرت زهرا سلام الله علیهــا سوال می‌کند که کســی که نمــازش را سبک بشمارد چه می‌شود؟

اول این است که خدا برکـــت را از عمــر او بــــرمـی دارد؛ این عمــر که من و شما می‌کنیم، برکت از آن برداشته می‌شود که انسـان نداند که چه کرد، از کارهای خیــر، نه از شرّ؛ مثلا کسانی می‌بینید عمرشان با برکت است، خوب عبــادت می‌کنند، خدمات زیــاد می‌کنند

« قال رسول الله ( ص ) : یا فاطمه مَن تَهاون بصلاته من الرجال و النساء »، فرمود: یا فاطمه کسی که نمازش را سبک بشمارد از مـردها و زنـها، « ابتلاه اللهُ بخمس عشره خصله »، خدا او را به 15 خصلت مبتلا می‌کند ( خیلی تهدید کننده است ) ، « ستٌ منها فی دار الدنیا و ثلاث عند موتها و ثلاث فی قبره و ثلاث فی القیامه اذا خرج من قبره »، شش تا در زندگـی دنیــــا و سه تا در وقت مرگ و سه تا در قبـر و بــرزخ و سه تای دیگر در قیــامت است وقتـــی از قبرش خارج می‌شود.

« فاما اللواتی تصیبه فی دار الدنیا »، اما شش خصلتی که خدا پیش می‌آورد در دنیا برای کسانی که نمــاز را کوچک می شمارند:

1- « فالاولی یرفع الله البرکه من عمره »: اول این است که خدا برکـــت را از عمــر او بــــرمـی دارد؛ این عمــر که من و شما می‌کنیم، برکت از آن برداشته می‌شود که انسـان نداند که چه کرد، از کارهای خیــر، نه از شرّ؛ مثلا کسانی می‌بینید عمرشان با برکت است، خوب عبــادت می‌کنند، خدمات زیــاد می‌کنند مثلا فرض کنید صاحب همین کتاب، مجلسـی، اهل تزکیه بوده، اهـل باطن بوده، فلیسوف بوده، عارف بوده، خدمــاتی که کرده، مرجعیت که داشته، چقــدر کتاب نوشته، کتابهایش اگــر بنا باشد که به ما بدهند از روی آن بنویسیم تا آخر عمــر تمام نمی‌کنیم؛ عمر با بــرکت بوده؛ مقصود طولانــی بودن عمر نیست، برکت در عمر، اشتباه نکنید.

کسانی که در نمـاز سستی می‌کنند از عمرشان برکت گــرفته می‌شود؛ چیز عجیبی است بعدش هم روی این مسـاله دقت کنید این عمـرها که می‌گذرد، عمـر ماها  و عمر بعضی‌ها چگونه است در مقایســه با آنها از لحــاظ  برکت؛ یرفع الله البرکه فی عمره.

نماز

2- « یرفع الله البرکه من رزقه »: برکت را از روزیشــان هم  بــر می‌دارد.

برکت از روزی هم این نیست که انســـان کم پول بدست می‌آورد یا زیاد؛ نه؛ برکت در زندگی و معیشت است که آن را خــدا بر می‌دارد.

3- « و یَمحوا الله عزوجلّ سیماء الصالحین من وجهه »: سومین چیزی که مبتلا می‌شود این است که خدای متعال سیمــای صالحان را ازاو بر می‌گیرد؛ وقتی به صــورتش نگاه می‌کنید سیمای صالحــان در او نیست. این هم چیزی است؛ صــالحان یک سیمایی دارند البته اهـــــل ذوق می‌فهمند، این را با ذوق و دل می‌شود فهمید، نه زیبــایی ظاهری است، سیمای صالحان یک چیزی است که اهل دل و اهل ذوق می‌فهمند.

4- « و کل عمل یعمله لا یوجر علیه »: هر عملـی که انجام می‌دهد از اعمال خیـر و عبادات، اجــری به آن داده نمی‌شود.

5- « و لا یرفع دعاوه الی السماء »: پنجمی اش این است که دعــای او مستجاب نمی‌شود.

6- « والسادسه لیس له حظّ فی دعاء الصالحین »: از دعای صالحان هم بی بهره می‌شود، یعنی صالحان که برای مومنیــن و مومنــات دعاهایی می‌کنند که وظیفه اشان است، اینها از دعای صالحان حظّـــی برایشـان نیست.

این شش خصلتی  که در دنیا پیش می‌آید برای آنها که نمازشــان را کوچک می شمارند.

« و اما اللواتی تصیبه عند موته »

تکرار می‌کنم کوچک شمردن نماز، تاخیر از اول وقت، با عجله خواندن، آداب حضور را مراعات نکردن، درنماز ظاهرا و باطنا بازی نکردن، لباس و نظافت و اینها را مراعات نکردن خلاصه سبک شمردن.

 

و اما آن سه تا که در وقت مرگش به او می‌رسد:

1-« فاولاهن انه یموت ذلیلا »، اولش این است که مرگش به صورت خفت‌بــار می‌شود.

2- « والثانیه یموت جائعا »، گـرسنه می‌شود موقــع مرگ، این گرسنگی یک گرسنگی بسیــــار اسرار آمیز است که غیــرظاهری و دنیوی است و انسانها از آن وقتی که از اینجا به بــرزخ منتقل می‌شوند و از اول انتقــال به برزخ این گرسنگی و تشنگی شــروع می‌شود و بعدش هم در قیــامت مخصوصا هست، این یک چیزی غیــر از گرسنگی دنیاست.

« و الثالثه لاینظرالله الیه و لا یُزکیه و له عذاب الیم »، و از همه اینها بــالاتر، خدا به او نظـر نمی‌کند و او را تزکیــه نمی‌کند و عذاب الیـم هم برایش هست. این‌ها برای کســی است که تهاون بصلاته."

 

 

3- « والثالثه یموت عطشانا »، سومی هم این است که در حال تشنــگی است فلو سقی من انهار الدنیا لم یرو عطشه.

 

« و اما اللواتی تصیبه فی قبره »،

 

اما سه تــای دیگر که در قبر و بــرزخ به او می‌رسد این است که:

1-« فاولاهن یوکل الله به مَلکا یزعجه فی قبره »، حالا ما فکر می‌کنیم این سستی‌ها که در استخفاف به نمــاز داشته ایم زیاد مهــم نبوده، آخرش این است که خـدا می‌بخشد؛ زیاد مهـم نبوده؛ خیلی چیز مهمی بوده، حالا این قسمتی از بیانات است که در اینجا وارد شده دقت کنید. اولش این است که خــدا مَلَکی را موکل می‌کند که در قبرش به او عذاب می‌کند در بـــرزخ.

2- « و الثانیه یضیق علیه قبره » ، و دومین چیز که خدا برای او پیش می‌آورد این است که عــالم قبرش برای او تنگ می‌شود؛ این را دیگر نمی‌فهمیم که چگونه تنــگ می‌شود.

3- « الثالثه تکون الظلمه فی قبره »، و سومی اش این است که عالــم قبرش برای او ظلمــانی می‌شود.

« و اما اللواتی  تصیبه یوم القیامه »، 

 

اما آن سه تای دیگـــر که در روز قیــامت برایش پیش می‌آید

وقتی که از قبرش خــارج می‌شود و به قیامت و محشــر قـدم می‌گذارد؛ « اذا خرج من قبره فاولاهن ان یُوکل الله به ملکا یَسحَبه علی وجهه و الخلائق ینظرون الیه »، اولش این است که خدا ملکی را موکل می‌کند که او را بـه "رو می‌برند" توجــه می‌کنید نماز خوان است مردم هم نگاه می‌کنند؛ غیـــر عـادی می‌برند.

« و الثانیه یُحاسب حسابا شدیدا »، دومی اش هم این است که در مقـــــــام حساب، حساب شدیدی از او می‌کشند.

« و الثالثه لاینظرالله الیه و لا یُزکیه و له عذاب الیم »، و از همه اینها بــالاتر، خدا به او نظـر نمی‌کند و او را تزکیــه نمی‌کند و عذاب الیـم هم برایش هست. این‌ها برای کســی است که تهاون بصلاته."

 



چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:, :: 13:3 ::  نويسنده : ملیحه

   

 

تشریع نماز آیات در هنگام گرفتن خورشید و ماه دو نکته خاص دارد:

1- بطور کلّى خورشید و ماه و منظومه شمسى در نظر انسانها نظام شگفت انگیزى دارند، خورشید با اشعّه طلایى خود به کلّیّه جانداران و نباتات رشد و نموّ مى بخشد، ماه با گردش منظّم و دقیق خود سیر زمان را اندازه گیرى مى کند و با انوار نقره فام خود از تیرگى شب کاسته، پهنه زمین را براى ما روشن مى سازد.

این آثار مهم، با عظمت شگرفى که آنها دارند، در گذشته در اذهان افراد ظاهر بین اثر گذاشته و در آنها این تصوّر را پیش آورده بود که آنها که بر حسب ظاهر، بر جهان جانداران و گیاهان و جمادات، با عظمت کامل حاکمیّت دارند، در سرنوشت انسان مؤثّر بوده و معبود یا خالق او مى باشند و از همین راه بود که پرستش آفتاب و ماه پیش آمده و عدّه اى به ربوبیّت این اجرام نورانى معتقد شدند و خورشید و ماه را به جاى «خدا» که حاکم مطلق بر تمام عالم هستى است، گذارده بودند.

بزرگترین ضربه اى که قهرمان توحید، ابراهیم(علیه السلام) برعقیده این گروه وارد ساخت، از این راه بود که محکوم بودن این کرات را در برابر نظام و قوانین کلّى جهان به آن ها یادآور شد(سوره انعام، آیه هاى 76 - 78) و افول (غروب نمودن و غایب گشتن) این اجرام درخشان را از انظار، گواه بر محکومیّت آنها گرفت.

زیرا «افول» این اجرام، بزرگترین نشانه محدودیّت آنهاست و موجود محدود و محکوم که خود در چنگال دیگرى است و حتّى در نورافشانى خود بر پهنه هستى اختیارى از خود ندارد، گواه بر عدم ربوبیّت و دلیل بر مخلوق بودن اوست.

کسوف و خسوف (گرفتن خورشید و ماه) نیز نشانه دیگرى از مخلوق بودن و محدود بودن آنها در برابر آفریدگار جهان است و مى رساند که آنان در رساندن فیض و پخش اشعّه و انوار خود به سایر موجودات، کوچکترین اختیارى از خود ندارند و لذا گاهى موجود دیگرى در برابر آنها قدم علم مى کند و آنها را از کار و عمل خود باز مى دارد.
بنابر این کسوف و خسوف خورشید و ماه، بهترین راهنما بر مخلوق بودن و محدودیّت آنها در برابر اراده مطلقى است که بر جهان هستى حکمفرماست.

در لحظه اى که ما با حادثه خسوف و کسوف روبه رو مى گردیم - حادثه اى که ما را به محکوم بودن این اجرام در برابر یک اراده قاهر غالب هدایت مى کند، حادثه اى که در دل ما ایمان و اعتراف به آفریدگار ایجاد مى نماید که همه جهان، از آن جمله خورشید و ماه، در قبضه قدرت او هستد - شایسته و لازم است که ایمان قلبى خود را در این لحظه در قابل عمل ریخته، با خواندن نماز آیات و نهادن پیشانى به آستان قدّس پروردگار جهان، عقیده و اعتراف باطنى خود را ابراز نماییم.

چنان که قهرمان توحید حضرت ابراهیم(علیه السلام) پس از آن که از اُفول این اجرام درخشان همان نتیجه را گرفت که ما از گرفتن خورشید و ماه مى گیریم، بلافاصله چنین گفت: «اِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّماواتِ وَ الاَرْضَ حَنِیفاً وَ مَا اَنَا مِنَ الْمُشْرِکَینَ; من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمان ها و زمین را آفریده، من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم».( سوره انعام، آیه 79)

2- علاوه بر این، در مواردى که اوضاع تازه و احیاناً وحشتناک و غیر عادّى در آسمان رخ مى دهد، عدّه اى از مردم به یک سلسله امور خرافى پناه برده و این اعمال را در رفع این حادثه مؤثّر مى دانند، اسلام با واجب ساختن نماز آیات به هنگام کسوف و خسوف، مردم را از توجّه به اوهام و خرافات بازداشته و عقول و افکار آنها را به نقطه اى که سرچشمه تمام حوادث گیتى است متوجّه ساخته است. بعلاوه، در برابر این حوادث وحشتناک به انسان آرامش و امنیّت خاطر مى بخشد.



سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:, :: 15:54 ::  نويسنده : ملیحه

   

 

اولا باید به عنوان یک اصل کلی بپذیریم که ما نمی‌توانیم همه حکمت‌های احکام را بفهمیم و اساسا نیاز اصلی به وحی در اموری است که عقل ما به آنها نمی‌رسد. پس ادعا نمی ‌کنیم که می‌توان علل و حکمت‌های همه احکام شرع را فهمید و اثبات کرد.
ولی در مورد این سؤال می‌توان به عنوان حکمت این نکته را در نظر گرفت که با توجه به این که اسلام به عنوان یک دین جهانی برای همه و همیشه نازل شده، باید عناصر مشترکی بین همه اقوام واهل زبان‌های گوناگون وجود داشته باشد تا پایه مشترک فرهنگ آنها را تشکیل دهد و چون بر اساس حکمت الهی، قرآن در عربستان و به زبان عربی نازل شده است، دستمایه این وحدت فرهنگی همان زبان قرآن قرار داده شده است.

خواندن نماز به عربی، حكمتهای متفاوتی دارد كه به برخی از انها اشاره می شود:
1. غنای زبان عربی از جهت واژگانی، ساختاری و معنایی به ویژه در حوزه معارف دینی به گونه ای است كه با دیگر زبانها قابل قیاس نیست. بررسی های انجام شده ،نشان می دهد كه برخی از مفاهیم قرآنی، در زبانهای دیگر معادل ندارد. رایج ترین آیه قرآن یعنی بسم الله الرحمن الرحیم به هیچ زبانی ترجمه دقیق نشده است و گویی هیچ مترجمی نمی تواند معادل دقیق برای برخی از واژه های به كار رفته در متون دینی رابیابد.

2. لطایف و زیبایی و اعجازین بودن سوره های قرآن، در صورت ترجمه از دست خواهد رفت و زیباترین ترجمه های بشری، هرگز جانشین لطایف و زیبایی كلام خداوند و آهنگ دلنشین و دل نواز آن نخواهد شد.

3. زبان عربی نه تنها زبان یك قوم، بلكه زبان دین ما است و آشنانی با آن ما را مستقیما با پیام خدا و سنت قولی پیامبر و ائمه هدی آشنا می سازد. عربی بودن نماز ،موجب انس و ارتباط دائمی مسلمانان با زبان دین و كتاب آسمانی می شود و زمینه آشنایی هر چه بهتر و مستقیم تر از معارف دینی را فراهم می آورد.

4. از منظر جامعه شناسی، زبان، یكی از مهم ترین ابزارهای انتقال و پویایی فرهنگی است. فرهنگ پذیری و جامعه پذیری در حد بسیار بالایی وامدار زبان می باشد. اگر استعمار جدید با تمام توان در بسط زبان خود می كوشد، از این رو است كه بهترین راه تحمیل فرهنگ و بیگانه سازی ملت ها با هویت خویش، در گرو تغییر زبان و ادبیات آنها است. برای مسلمانان، پیوند دائمی و فزاینده با زبان عربی كه حاوی فرهنگ، ادبیات و معارف دینی است یك ضرورت اجتناب نا پذیر است و بدون آن جامعه اسلامی با شتاب بیشتری دستخوش استحاله فرهنگی خواهد شد. از این رو شارع مقدس اسلام از طریق نمازهای پنج گانه، پیوند با زبان دین نهادینه و دائمی ساخته تا به این وسیله انتقال و پویایی فرهنگ اسلامی. در همه نسلها و صیانت آن در برابرتهاجمات فرهنگی بیگانگان، در حد بالایی تضمین شود.

5. یكی از ابزارهای وحدت انسانها اشتراك در زبان است و نماز است و نماز الگویی بسیار زیبا از وحدت بشری را به نمایش می گذارد. پرستش خدای یگانه در سراسر جهان با افعال، اذكارو زبان واحد، چیزی است كه در هیچ جای جهان، نظیری برای آن نمی توان یافت.



دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:, :: 15:54 ::  نويسنده : ملیحه

حتما واجب نیست شما با چادر نماز بخوانید. هر لباسی که بتواند حد شرعی پوشش را در نماز داشته باشد می توان در نماز از آن استفاده کرد. مراجع عظام تقلید در جواب این سوال که زن در هنگام نماز چه مقدار از بدن را باید بپوشاند؟می فرمایند:باید تمام بدن و موى خود را به جز صورت (به مقدارى كه شستن آن در وضو واجب است)، دست‏ها تا مچ و پاها تا مچ را بپوشاند اما براى آنكه یقین كند كه مقدار واجب را پوشانده است، باید مقدارى از اطراف صورت و پایین‏تر از مچ را نیز بپوشاند.( توضیح المسائل مراجع، م 789 آیت اللّه وحید، توضیح المسائل، م 795 و آیت اللّه خامنه‏اى، اجوبة الاستفتاءات، س 734.)

 

همچنین در جواب این سوال که نماز خواندن زن با بلوز و شلوار چه حكمى دارد؟ می فرمایند: اگر جاهایى از بدن كه باید پوشیده شود، بپوشاند اشكال ندارد.( العروة الوثقى، ج 1، فى الستر و الساتر، الثانى آیت اللّه تبریزى، استفتاءات س 446 آیت اللّه فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 442.)

علت استفاده از چادر در نماز برای پوشش بدن به خاطر راحتی و در دسترس بودن این لباس و همین طور حفظ سادگی لباس و تمرکز بیشتر در حفظ حضور قلب در نماز است چرا که چادر جذابیت های سایر لباس ها را در منحرف کردن ذهن از حضور قلب در نماز ندارد.

در میان آیات و روایات چیزی که به فلسفه و حکمت این موضوع اشاره کرده باشد یافته نشد چرا که اصولاً مسائل عبادی و احکام شرعی جنبة تعبدی دارد و در این مسائل فقط تعبد و پذیرش خواست شارع مقدس است ، اگر چه مصالحی در آنها نهفته است که از آنها آگاهی نداریم.

به هر صورت حجاب و پوشش بانوان در نماز، علل و فلسفه‏هاى متعددى دارد از جمله این که:

وجود پوششى یك‏پارچه براى تمام بدن و داشتن پوششى مخصوص براى نماز، توجه و حضور قلب انسان را بیشتر مى‏كند و از التفات ذهن به تجملات و چیزهاى رنگارنگ مى‏كاهد و ارزش نماز را صد چندان مى‏كند.

همین طور، حكم پوشش در نماز، با حفظ حجاب در برابر نامحرم تفاوت‏هایى دارد و با آن قابل مقایسه نیست؛ مثلاً پوشاندن روى پا در برابر نامحرم واجب است؛ ولى در نماز - بدون حضور نامحرم - واجب نیست



یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:, :: 16:7 ::  نويسنده : ملیحه

   

 

پیامبر اكرم(ص) فرمود : "جُعِلَتْ لی الارضُ مسجداً و طهوراً" (زمین برای من محل سجده و پاك وپاك كننده آفریده شده است.) و برای امّتم نیز زمین محل سجده و پاك و پاك كننده آفریده شده است. "جُعِلَتْ لِاُمتی الارضُ مسجداً و طهورا" (خصال شیخ‌صدوق، باب الاربعه، پس خاك خالص چیزی است كه به اتفاق جمیع طوائف مسلمین، سجده بر آن صحیح است.

وقتی رسول خدا به مدینه منوره تشریف آوردند و دستور ساختن مسجدالنبی را دادند، در آن زمان مسجد فرش نداشت و پیامبر(ص) روی همان زمین مسجد، روی همان خاكهای مسجد سجده می كردند. در زمان ابوبكر و عثمان و عمر و حضرت علی(ع) نیز روی همان زمین مسجد سجده می نمودند. بنابراین تمام نمازهای پیامبر روی زمین بوده و سجده های پیامبر و مسلمانهای صدر اسلام، بر روی خاك بوده. پس قطعاً سجده بر خاك صحیح است و شیعیان كه بر روی خاك سجده می كنند، به واسطة تأسّی و متابعت از رسول خداست؛ پس قطعاً نمازهایشان صحیح است.

شیعه سجده را بر تمام زمین جائز می داند، چه سنگ باشد و چه خاك. ثانیاً چون شرط است كه محل سجده باید از هر نجاستی پاك باشد و سجده بر زمین نجس جایز نیست، بدین جهت شیعیان قطعه ای از خاك پاك (مهر) را به همراه خود دارند،‌ تا هر وقت خواستند نماز بخوانند،‌بر آن خاك پاك سجده كنند. زیرا نمی دانند هر خاك و زمینی كه بر آن می خواهند سجده كنند، پاك است یا نه، بدین جهت یك قطعه خاك پاك را كه یقین به طهارتش دارند، انتخاب می كنند و بر آن سجده می كنند.

علاوه بر این، چون سجده عنوان خضوع و خشوع در مقابل عظمت پروردگار دارد و نمازگزار باید اشرف اعضای بدن را كه پیشانی است، بر زمین بگذارد، پس سر بر خاك گذاشتن در حالت عبودیت و بندگی، بیشتر دلالت بر خضوع و خشوع در پیشگاه پروردگار دارد، نسبت به سایر اشیاء دیگر. اما اگر انسان در حال سجده، پیشانیش را به سجاده گران قیمت یا بر فرش نرم و لطیف، یا بر حریر و برلیان و طلا و نقره، یا بر جامه های گران قیمت بگذارد، اینها دلالت بر تواضع و خشوع نمازگزار نسبت به پروردگار نمی‌كند.

علی بن جعفر از برادرش حضرت موسی بن جعفر(ع) سؤال كرد : آیا انسان می تواند از فرش حریر و سجاده حریر، همین طور از فرش دیباج و سجاده دیباج استفاده كند؟ بر روی آنها بخوابد، تكیه دهد، بایستد، نماز بخواند؟ امام( فرمود : خوابیدن، نشستن و و سایر استفاده ها از آنها اشكالی ندارد، اما نمی تواند بر روی آنها سجده كند.( بحارالانوار، ج85، ص146)

بنابراین می توان نتیجه گرفت كه باب شدن مهر از زمانی است كه زمین مساجد فرش شده اند، و دیگر جایی بر سجده كردن نبوده و مهر از آن جا باب شده است و برروی آن شیعیان سجده می كنند



شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : ملیحه

  آيا موسيقي و اشعار عرفاني مي‌تواند ما را به خدا نزديك كند؟
انسان يك بخش بينش و علم دارد و يك بخش گرايش. از نظر بينش و علم، امكان دارد بسياري از افراد ترقي كنند؛ يعني اين استعداد در ما هست كه مي‌توانيم خوب و بد را بفهميم. اين استعداد با درس و بحث بيشتر شكوفا مي‌شود كه اين به بينش و دانش ما مربوط است. ما در فهميدن بد و خوب، در يك مرز مشترك هستيم؛ يعني هم بدها را به خوبي تشخيص مي‌دهيم و هم خوب‌ها را. اما در حوزه گرايش اين طور نيست كه ما در برابر بد و خوب گرايش يكسان داشته باشيم؛ يعني در درون ما گرايش به بد و خوب يكسان نيست. پس بينش ما به بد و خوب يكسان است؛ اما گرايش ما اينگونه نيست؛ براي مثال ما غذاي خوب و بد و سودمند و زيانبار را يكسان تشخيص مي‌دهيم. تشخيص ما درباره هر دو نوع غذا يكسان است؛ اما گرايش دستگاه گوارشي به هر دو نوع غذا يكسان نيست. دستگاه گوارش، غذاي خوب را به راحتي هضم و جذب مي‌كند و غذاي مسموم را تحمل نكرده، با تهوع پس مي‌زند؛ مگر آنكه با بدآموزي و تربيت غيرصحيح كسي خود را به غذاهاي بد معتاد كند.
اين پديده در روح هم وجود دارد. روح ما اخلاق خوب و بد، عدل و ظلم، امانت و خيانت و صدق و كذب را يكسان تشخيص مي‌دهد؛ ولي به اينها يكسان گرايش ندارد. گرايش روح به سوي عدل، امانت و صدق است. بدين سبب، وقتي كودكي مي‌خواهد براي نخستين بار دروغ بگويد، بدنش مي‌لرزد؛ ولي هنگام راست گفتن باشجاعت حرف مي‌زند.
براي آنكه دستگاه بينش و دانش (عقل نظري) ما تنظيم شود، بايد راه‌هاي برهاني نظير فلسفه، رياضي، حكمت، كلام و عرفان را بپيماييم؛ و براي آنكه بخش گرايش ما (عقل عملي) تنظيم شود، بايد سراغ كارهاي عملي برويم.
عقل عملي كه كارش گرايش است، تمام تصميم‌گيري‌ها را بر عهده دارد و كارهايي نظير عزم، اراده، محبت، اخلاق، نيت و غيره را مديريت مي‌كند. اگر ما اين مدير عامل را نرم‌خو كرديم، ديگر گريزپا نيست و در برابر فتواهاي عقل نظري خاضع مي‌شود؛ يعني هر كاري كه مي‌خواهد انجام دهد، از عقل نظري فتوا مي‌گيرد. ولي اگر اين مديرعامل خودسر شد، از مركز فرهنگي خود كه عقل نظري و دانش است، استفتا نمي‌كند؛ از زير مجموعه خود كه شهوت و غضب است، نظر مي‌خواهد و بر اساس ميل آنها عمل مي‌كند. آن وقت ديگر عقل عملي مدير عامل نيست، مدير عامل شيطنت است. براي آنكه اين مدير عامل را نرم كنيم، راه‌هاي فراواني وجود دارد. يكي از اين راه‌ها همان است كه در دعاي شريف كميل آمده است: "وسلاحه البكاء". اسلحه بيروني مؤمن در برابر دشمن آهن است و اسلحه دروني‌اش آه و گريه و اشك.
بنابراين، اگر باطن مؤمن به سلاح اشك و ناله مسلح باشد، در مقابل خواست‌هاي غضب و شهوت مي‌ايستد و از آنها پيروي نمي‌كند؛ ولي اگر مسلح نباشد، تسليم مي‌شود و طبق ميل خشم و شهوت تصميم مي‌گيرد. گروهي مي‌گويند: من هر كار بخواهم انجام مي‌دهم و به كسي كاري ندارم. اين بدان معنا است كه انسان از مركز فرهنگي روح پيروي نمي‌كند و در پي ارضاي خواسته‌هاي شهوت و غضب است.
موسيقي و خوانندگي مي‌تواند بر عقل عملي (مدير عامل روح) اثر بگذارد. آنكه با دعا و مناجات و گريه و آه و ناله سر و كار دارد، عقل عملي‌اش، نرم‌خو مي‌شود؛ از عقل نظري پيروي مي‌كند و بر خلاف رضاي خدا هيچ كاري انجام نمي‌دهد. خواندن و گفتن شعر يا نثرهاي دلپذير در نرمي عقل عملي بسيار مؤثر است. ما بايد بكوشيم از نواختن به خواندن اشعار منتقل شويم؛ چون در نواختن احياناً‌ نرمش و اشك كاذب پيدا مي‌شود. همانگونه كه خنده صادق و كاذب داريم، گريه صادق و كاذب نيز وجود دارد.
گاه طنز ادبي ظريفي گفته مي‌شود و انسان مي‌خندد. اين خنده صادق است. گاه قلقلك مي‌دهند و شخصي مي‌خندد. اين خنده، كاذب و بي‌ارزش است. گريه هم اينگونه است. گاه انسان براي مظلوميت امام‌حسين(ع) گريه مي‌كند و گاه مارش عزا مي‌زنند و بي‌آنكه متوفا را بشناسد، مي‌گريد. اين اشك، كاذب است. آهنگ‌ها ممكن است چنين اثري در پي داشته باشند؛ يعني اشك و نرمش كاذب پديد مي‌آورند و ما خيال مي‌كنيم در عقل عملي ما نرمش ايجاد كرده، ولي در واقع چنين نيست. اين مشكل موسيقي‌هاي به اصطلاح عرفاني است. ساير موسيقي‌ها كه مسلماً اثر مخرب و مخدر دارند، موجب نافرماني عقل عملي از عقل نظري مي‌شوند و انسان را در دام گناه و سقوط مي‌افكنند.
مرحوم الهي قمشه‌اي مي‌فرمود كه من شعري درباره نيازردن مور سرودم كه برخي آن را از شعر جناب فردوسي ظريف‌تر مي‌دانند. فردوسي فرموده است:
ميازار موري كه دانه‌كش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است
مرحوم الهي قمشه‌اي مي‌فرمايد:
هر كس كه دلي دارد يك مور نيازارد كان مور هم از دلبر دارد اثري بر دل
بعد فرمودند: زماني به خراسان رفته بودم و انجمن ادبي خراسان نزدم آمدند. من دو غزل از غزل‌هاي خود را به آنها تقديم كردم تا داوري كنند كدام غزل به دوران جواني من مربوط است و كدام به دوران پيري. آنها كاملاً وارونه داوري كردند. گفتم: شما كاملاً به عكس قضاوت كرديد. گفتند: پس چطور شوق و عشق در سروده‌ ايام پيري شما بيشتر است. گفتم: بايد همينگونه باشد؛ شاعر هر چه پيرتر مي‌شود، عاشق‌تر مي‌گردد. در جواني شور و عشق خام دارد؛ وقتي پير شد مي‌فهمد معشوق حقيقي‌اش ديگري بوده است.
هر چه انسان بالاتر مي‌رود، حرف‌هايش عاشقانه‌تر و شورانگيزتر مي‌شود. آنگاه همان‌ طور كه نواختن را در قدم اول رها كرد، خواندن را هم در قدم دوم رها مي‌كند. خواندن اگر غنا نباشد، از بهترين نعمت‌ها است. اگر مي‌خواهيد در بهشت از صوت خوش داوود (قاري بهشت) برخوردار شويد، بايد از گوش خود مواظبت كنيد تا هر چيزي را نشنود. در قدم سوم به جايي مي‌رسيد كه وقتي اشعار يا مطالب اخلاقي -عرفاني را مطالعه مي‌كنيد، اشك از ديدگانتان جاري مي‌شود. اين مرحله، از نواختن و خواندن با صوت، بسيار بالاتر است.


: آيت الله جوادي آملي (برگرفته از كتاب«توصيه‌ها، پرسشهاوپاسخها»، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، دفتر نشر معارف.)



شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, :: 19:55 ::  نويسنده : ملیحه

 راهکارهای هشت گانه توجه در نماز از سوی آیت الله وحید خراسانی



نماز

آیت الله وحید در پاسخ به سوالی در خصوص توجه در نماز، رعایت امور هشتگانه را توصیه کردند. متن سوال و پاسخ معظم‌له که در پایگاه اطلاع‌رسانی این مرجع تقلید قرار دارد به این شرح است.

سوال چه کنیم تا در نماز حواسمان پرت نشده و توجّه‌مان به خدای تعالی باشد؟

پاسخ: بعضی از اموری که برای حضور قلب در نماز سفارش شده است عبارتند از:

*اول: وضو را باتوجه و حضور قلب انجام دهد، از امام رضا(علیه‌السلام) روایت شده که وضو موجب طهارت و تزکیه‌ی دل است (وسائل الشیعه 1/367 ابواب وضو باب1 حدیث 9)

*دوم: در عظمت نماز و در روایاتی که درباره‌ی نماز وارد شده تامّل نماید.

*سوم: مانند کسی نماز بخواند که گویا با نماز وداع می‌کند و دیگر فرصت نماز خواندن را نخواهد یافت (مجالس صدوق و ثواب الاعمال عن ابن‌ ابی‌یعفور قال «قال ابوعبدالله الصادق7 اذا صلّیت صلاه فریضه فصلّها لوقتها صلاه مودّع یخاف ان لا یعود الیها ابدا»)

*چهارم: وقتی روبه قبله می‌نماید سعی کند که دنیا و مافیها و خلق و آنچه به آن مشغولند را فراموش نماید و قلب خود را از آنها تهی نماید.

*پنجم: به معانی نماز توجه نموده و نماز را با تانّی و آرامش بخواند.

*ششم: اینکه بداند از آن هنگام که وارد نماز می‌شود، تا آن لحظه ای که از نماز خارج می شود، خدای تعالی به او رو کرده و نظر می‌نماید، و ملکی بالای سر او ایستاده و می‌گوید: ای نمازگزار اگر می‌دانستی چه کسی به تو نظر می‌نماید و با چه کسی مناجات می‌کنی هرگز از او رو بر نمی‌گرداندی و ابداً از جای خود بر نمی‌خواستی (کافی عن ابی‌جعفر7 قال: «قال رسول‌الله (صلی الله علیه و آله) اذا قام العبد المومن فی صلاته نظر الله عزوجل الیه (اقبل الله الیه) حتی ینصرف ... و وکّل الله به ملکاً قائماً علی راسه یقول له ایها المصلی لو تعلم من ینظر الیک و من تناجی ما التفتّ و لازلت من موضعک ابداً» وسائل الشیعه ابواب اعداد فرائض باب 8 حدیث 5 از کافی)

*هفتم: اینکه بداند که در حال نماز از بالای سرش تا کرانه‌ی آسمان، رحمت خدا براو سایه انداخته و ملائکه الهی از اطراف او تا افق سماء او را در بر گرفته‌اند. (عنه (صلی الله علیه و آله) ... و اظّلته الرحمه من فوق راسه الی افق السماء و الملائکه تحفّه من حوله الی افق السماء...» وسائل الشیعه ابواب اعداد فرائض باب 8 حدیث 5 از کافی)

*هشتم: آنچه در نماز مکروه است به جا نیاورید و به آنچه فضیلت نماز را می افزاید اهتمام نمائید مثل انگشتر عقیق به دست نمودن و لباس پاکیزه پوشیدن و خود را خوشبو نمودن و شانه و مسواک زدن.



پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, :: 11:55 ::  نويسنده : ملیحه


 

استاد مطهری در کتاب" آزادی معنوی" می‌نویسد

یکی از گناهان، استخفاف نماز یعنی سبک شمردن نماز است. نماز نخواندن یک گناه بزرگ است، و نماز خواندن اما نماز را خفیف شمردن، استخفاف کردن، بی اهمیت تلقی کردن گناه دیگری است. پس از وفات امام صادق علیه السلام ابوبصیر آمد به امّ حمیده تسلیتی عرض کند. امّ حمیده گریست. ابوبصیر هم که کور بود گریست. بعد امّ حمیده به ابوبصیر گفت: ابوبصیر! نبودی و لحظه ی آخر امام را ندیدی؛ جریان عجیبی رخ داد. امام در یک حالی فرو رفت که تقریباً حال غشوه ای بود. بعد چشمهایش را باز کرد و فرمود: تمام خویشان نزدیک مرا بگویید بیایند بالای سر من حاضر شوند. ما امر امام را اطاعت و همه را دعوت کردیم. وقتی همه جمع شدند، امام در همان حالات که لحظات آخر عمرش را طی می‌کرد یکمرتبه چشمش را باز کرد، رو کرد به جمعیت و همین یک جمله را گفت:اِنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُستَخِفّاً بِالصَّلوهِ هرگز شفاعت ما به مردمی که نماز را سبک بشمارند نخواهد رسید. این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد."

در باب آثار و عقوبات سبک شمردن نماز، روایتی از حضرت ختمی مرتبت به نقل از دختر مکرمه‌شان نقل شده است که بسیار تکان‌هنده است:

"حضرت زهرا سلام الله علیها از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، سوال کرد: « فقالت: یا ابتاه ما لمن تَهاون بصلاته من الرجال و النساء ». از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلـم پرسیدند: کسی که نمـازش را سبک می شمارد چه زن باشد و چه مرد باشد، آنهایی که نمــازشان را سبک می شمارند چه هست بر ایشـان.

این سبـک شمردن صحبتهای مختلف دارد یعنی: یکی این است که در اول وقت نماز نخواند، یکی این است که در موقع  خـــواندن نمـاز زیاد به آداب و حـدودش مقیـد نباشد، سعی نکند که آن شرایـط فضیلت را مراعات کند، بطور کلـی سبک بشمارد. یکی از صور سبک شمردن تاخیر از اول وقـت است ولی ممکن است یکی در اول وقت هم بخواند ولی به شرایط آداب و حدودش چندان پا بنـد نشود، با عجله بخواند، حضـور نداشته باشد. البتــه بعدها در دنباله این صحبت در ادب حضـوع و خشــوع، آداب را ذکـرمی کنیم. در اینجا حضرت زهرا سلام الله علیهــا سوال می‌کند که کســی که نمــازش را سبک بشمارد چه می‌شود؟

اول این است که خدا برکـــت را از عمــر او بــــرمـی دارد؛ این عمــر که من و شما می‌کنیم، برکت از آن برداشته می‌شود که انسـان نداند که چه کرد، از کارهای خیــر، نه از شرّ؛ مثلا کسانی می‌بینید عمرشان با برکت است، خوب عبــادت می‌کنند، خدمات زیــاد می‌کنند

« قال رسول الله ( ص ) : یا فاطمه مَن تَهاون بصلاته من الرجال و النساء »، فرمود: یا فاطمه کسی که نمازش را سبک بشمارد از مـردها و زنـها، « ابتلاه اللهُ بخمس عشره خصله »، خدا او را به 15 خصلت مبتلا می‌کند ( خیلی تهدید کننده است ) ، « ستٌ منها فی دار الدنیا و ثلاث عند موتها و ثلاث فی قبره و ثلاث فی القیامه اذا خرج من قبره »، شش تا در زندگـی دنیــــا و سه تا در وقت مرگ و سه تا در قبـر و بــرزخ و سه تای دیگر در قیــامت است وقتـــی از قبرش خارج می‌شود.

« فاما اللواتی تصیبه فی دار الدنیا »، اما شش خصلتی که خدا پیش می‌آورد در دنیا برای کسانی که نمــاز را کوچک می شمارند:

1- « فالاولی یرفع الله البرکه من عمره »: اول این است که خدا برکـــت را از عمــر او بــــرمـی دارد؛ این عمــر که من و شما می‌کنیم، برکت از آن برداشته می‌شود که انسـان نداند که چه کرد، از کارهای خیــر، نه از شرّ؛ مثلا کسانی می‌بینید عمرشان با برکت است، خوب عبــادت می‌کنند، خدمات زیــاد می‌کنند مثلا فرض کنید صاحب همین کتاب، مجلسـی، اهل تزکیه بوده، اهـل باطن بوده، فلیسوف بوده، عارف بوده، خدمــاتی که کرده، مرجعیت که داشته، چقــدر کتاب نوشته، کتابهایش اگــر بنا باشد که به ما بدهند از روی آن بنویسیم تا آخر عمــر تمام نمی‌کنیم؛ عمر با بــرکت بوده؛ مقصود طولانــی بودن عمر نیست، برکت در عمر، اشتباه نکنید.

کسانی که در نمـاز سستی می‌کنند از عمرشان برکت گــرفته می‌شود؛ چیز عجیبی است بعدش هم روی این مسـاله دقت کنید این عمـرها که می‌گذرد، عمـر ماها  و عمر بعضی‌ها چگونه است در مقایســه با آنها از لحــاظ  برکت؛ یرفع الله البرکه فی عمره.

نماز

2- « یرفع الله البرکه من رزقه »: برکت را از روزیشــان هم  بــر می‌دارد.

برکت از روزی هم این نیست که انســـان کم پول بدست می‌آورد یا زیاد؛ نه؛ برکت در زندگی و معیشت است که آن را خــدا بر می‌دارد.

3- « و یَمحوا الله عزوجلّ سیماء الصالحین من وجهه »: سومین چیزی که مبتلا می‌شود این است که خدای متعال سیمــای صالحان را ازاو بر می‌گیرد؛ وقتی به صــورتش نگاه می‌کنید سیمای صالحــان در او نیست. این هم چیزی است؛ صــالحان یک سیمایی دارند البته اهـــــل ذوق می‌فهمند، این را با ذوق و دل می‌شود فهمید، نه زیبــایی ظاهری است، سیمای صالحان یک چیزی است که اهل دل و اهل ذوق می‌فهمند.

4- « و کل عمل یعمله لا یوجر علیه »: هر عملـی که انجام می‌دهد از اعمال خیـر و عبادات، اجــری به آن داده نمی‌شود.

5- « و لا یرفع دعاوه الی السماء »: پنجمی اش این است که دعــای او مستجاب نمی‌شود.

6- « والسادسه لیس له حظّ فی دعاء الصالحین »: از دعای صالحان هم بی بهره می‌شود، یعنی صالحان که برای مومنیــن و مومنــات دعاهایی می‌کنند که وظیفه اشان است، اینها از دعای صالحان حظّـــی برایشـان نیست.

این شش خصلتی  که در دنیا پیش می‌آید برای آنها که نمازشــان را کوچک می شمارند.

« و اما اللواتی تصیبه عند موته »

تکرار می‌کنم کوچک شمردن نماز، تاخیر از اول وقت، با عجله خواندن، آداب حضور را مراعات نکردن، درنماز ظاهرا و باطنا بازی نکردن، لباس و نظافت و اینها را مراعات نکردن خلاصه سبک شمردن.

 

و اما آن سه تا که در وقت مرگش به او می‌رسد:

1-« فاولاهن انه یموت ذلیلا »، اولش این است که مرگش به صورت خفت‌بــار می‌شود.

2- « والثانیه یموت جائعا »، گـرسنه می‌شود موقــع مرگ، این گرسنگی یک گرسنگی بسیــــار اسرار آمیز است که غیــرظاهری و دنیوی است و انسانها از آن وقتی که از اینجا به بــرزخ منتقل می‌شوند و از اول انتقــال به برزخ این گرسنگی و تشنگی شــروع می‌شود و بعدش هم در قیــامت مخصوصا هست، این یک چیزی غیــر از گرسنگی دنیاست.

« و الثالثه لاینظرالله الیه و لا یُزکیه و له عذاب الیم »، و از همه اینها بــالاتر، خدا به او نظـر نمی‌کند و او را تزکیــه نمی‌کند و عذاب الیـم هم برایش هست. این‌ها برای کســی است که تهاون بصلاته."

 

 

3- « والثالثه یموت عطشانا »، سومی هم این است که در حال تشنــگی است فلو سقی من انهار الدنیا لم یرو عطشه.

 

« و اما اللواتی تصیبه فی قبره »،

 

اما سه تــای دیگر که در قبر و بــرزخ به او می‌رسد این است که:

1-« فاولاهن یوکل الله به مَلکا یزعجه فی قبره »، حالا ما فکر می‌کنیم این سستی‌ها که در استخفاف به نمــاز داشته ایم زیاد مهــم نبوده، آخرش این است که خـدا می‌بخشد؛ زیاد مهـم نبوده؛ خیلی چیز مهمی بوده، حالا این قسمتی از بیانات است که در اینجا وارد شده دقت کنید. اولش این است که خــدا مَلَکی را موکل می‌کند که در قبرش به او عذاب می‌کند در بـــرزخ.

2- « و الثانیه یضیق علیه قبره » ، و دومین چیز که خدا برای او پیش می‌آورد این است که عــالم قبرش برای او تنگ می‌شود؛ این را دیگر نمی‌فهمیم که چگونه تنــگ می‌شود.

3- « الثالثه تکون الظلمه فی قبره »، و سومی اش این است که عالــم قبرش برای او ظلمــانی می‌شود.

« و اما اللواتی  تصیبه یوم القیامه »، 

 

اما آن سه تای دیگـــر که در روز قیــامت برایش پیش می‌آید

وقتی که از قبرش خــارج می‌شود و به قیامت و محشــر قـدم می‌گذارد؛ « اذا خرج من قبره فاولاهن ان یُوکل الله به ملکا یَسحَبه علی وجهه و الخلائق ینظرون الیه »، اولش این است که خدا ملکی را موکل می‌کند که او را بـه "رو می‌برند" توجــه می‌کنید نماز خوان است مردم هم نگاه می‌کنند؛ غیـــر عـادی می‌برند.

« و الثانیه یُحاسب حسابا شدیدا »، دومی اش هم این است که در مقـــــــام حساب، حساب شدیدی از او می‌کشند.

« و الثالثه لاینظرالله الیه و لا یُزکیه و له عذاب الیم »، و از همه اینها بــالاتر، خدا به او نظـر نمی‌کند و او را تزکیــه نمی‌کند و عذاب الیـم هم برایش هست. این‌ها برای کســی است که تهاون بصلاته."

 



سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 15:12 ::  نويسنده : ملیحه

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد